کد مطلب:129805
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:133
حضرت زینب رودرروی ابن زیاد
بانوان هاشمی را با چنان وضعیت نابهنجاری به قصر بردند كه چشم روزگار مانندش را ندیده و نخواهد دید.
دختران پیامبر (ص) را اسیروار بر شترهای بی جهاز نشاندند و در آن حال، گروهی سرها را پیشاپیش آنها حركت می دادند!
شیخ مفید می نویسد: اهل و عیال حسین (ع) را نزد ابن زیاد بردند. از آن جمله زینب، خواهر حسین (ع)، به طور ناشناس و با جامه های ژنده وارد شد. او رفت و در گوشه ای از قصر نشست و كنیزانش گرد او را گرفتند. ابن زیاد گفت: آن كه با آن زنان در گوشه نشسته كیست؟ زینب پاسخ نداد و او برای بار دوم و سوم پرسش خود را تكرار كرد.
یكی از كنیزان پاسخ داد، او زینب، دختر فاطمه، دختر رسول خدا (ص) است. ابن زیاد خطاب به او گفت: خدای را سپاس كه شما را رسوا كرد و كشت و افسانه ی شما را تكذیب كرد!
زینب (س) فرمود: خدای را سپاس كه ما را به وسیله ی پیامبرش محمد (ص) كرامت بخشید و از پلیدی پاك كرد. آن كسی كه رسوا می شود فاسق است و كسی كه تكذیب می گردد فاجر است و او كسی جز ما است. الحمدلله.
ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟
فرمود: خداوند بر ایشان قتل را مقدر ساخت و آنان به آرامگاههایشان رفتند و خداوند تو و آنان را گرد خواهد آورد تا برای او دلیل بیاورید و نزد او شكایت برید.
ابن زیاد به خشم آمد و برافروخته شد.
عمرو بن حریث [1] گفت: ای امیر، او زنی بیش نیست و سخن زنان قابل اعتماد نباشد و بر گفتارش نباید او را نكوهش كرد!
آنگاه ابن زیاد گفت: از كاری كه خداوند با خاندان سركش و نافرمان تو كرد، دلم خنك شد. [2] .
زینب گریست و فرمود: به جانم سوگند، بزرگسالم را كشتی، كسانم را نابود كردی، شاخه ام را بریدی، ریشه ام را برآوردی، اگر این دلت را خنك می كند، خنك دل باش.
عبیدالله گفت: او سجع گوی است، به خدا سوگند، پدرت هم سجع گو و شاعر بود.
فرمود: زن را به سجع گفتن چه كار! مرا فراغت سجع گویی نیست! لیكن این سخنی است كه از خاطری اندوهناك برمی خیزد. [3] .
در روایت ابن اعثم كوفی و سید بن طاووس آمده است كه چون ابن زیاد از حضرت زینب پرسید: رفتار خداوند را با برادر و اهل بیت خویش چگونه دیدی؟ او پاسخ داد: جز زیبایی چیزی ندیدم. خداوند كشته شدن را برای این گروه مقدر ساخت؛ و آنان به آرامگاههای خویش رفتند. به زودی خداوند تو را با آنان در یكجا جمع خواهد كرد و درباره ی شما داوری خواهد نمود. بنگر تا در آن روز پیروزی از آن كیست؟ ای پسر مرجانه مادر به عزایت بنشیند. [4] .
[1] براي مطالعه ي زندگي وي به جلد چهارم همين مجموعه مراجعه كنيد.
[2] الارشاد، ج 2، ص 115؛ و ر. ك. امامي صدوق، ص 140، مجلس 31، حديث شماره ي 3؛ روضة الواعظين، ص 190؛ الحدائق الوريد، ص 124؛ اعلام الوري، ص 247.
[3] تاريخ الطبري، ج 3، ص 337؛ و ر. ك. الكامل في التاريخ، ج 3، ص 297؛ جواهر المطالب في مناقب الامام علي بن ابي طالب، ج 2، ص 292.
[4] الفتوح، ج 5، ص 142؛ و ر. ك. اللهوف، ص 201؛ تهذيب الكمال، ج 6، ص 429، سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 309.